اکنون که معلوم شد تمام خیرات از سرچشمۀ نور فطرت اللّه است در صورتی که محتجب به حجابهای طبیعت نباشد، و اسیر دامهای پیچاپیچ نفس و ابلیس نگردد، و کفیل سعادت مطلقۀ انسانی همین فطرت شریفه است، و نیز معلوم شد که تمامی شرور از فطرت محجوبۀ مظلمۀ به ظلمات طبیعت است، و منشا همۀ شقاوات و بدبختیها در دنیا و آخرت، همین احتجابات است، باید دانست که اگر انسان از خود غفلت کند و در صدد اصلاح نفس و تزکیۀ آن برنیاید و نفس را سر خود بار آورد، هر روز، بلکه هر ساعت بر حجابهای آن افزوده شود، و از پسِ هر حجابی حجابی، بلکه حُجُبی برای او پیدا شود تا آن جا که نور فطرت بکلی خاموش و منطفی شود، و از محبت الهیّه در آن اثری و خبری باقی نماند؛ بلکه از حق تعالی و آنچه به او مربوط است از قرآن شریف و ملائکة اللّه و انبیاء عظام و اولیاء کرام ـ علیهم السلام ـ و دین حق و جملۀ فضائل متنفّر گردد، و ریشۀ عداوت حق ـ جلّ و علا ـ و مقرَّبان درگاه مقدس او در قلبش محکم و مستحکم گردد تا آن جا که بکلی درهای سعادت بر او بسته شود، و راه آشتی با حق تعالی و شفعاء ـ علیهم السلام ـ منسدّ گردد، و مخلَّد در ارض طبیعت گردد که باطن آن در عالم دیگر جلوه کند و آن خلود در عذاب جهنم است.
و این افزایش حجب، سبب طبیعی دارد، و آن، آن است که این سه قوّه؛ یعنی، قوّۀ شیطنت، که فروع آن عجب و کبر و طلب ریاست و خدعه و مکر و نفاق و کذب و امثال آن است، و قوّۀ غضب، که خودسری و تجبّر و افتخار و
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 83 سرکشی و قتل و فحش و آزار خلق و امثال آن از فروع آن است، و قوّۀ شهوت، که شره و حرص و طمع و بخل و امثال آن از فروع آن است، این قوای ثلاثه، محدود به حدّی نیستند؛ به این معنا که اگر افسار شیطنت را انسان رها کند، در هیچ حدّی واقف نشود و به هیچ مرتبه ای از مراتب قانع نگردد، و برای به دست آوردن مقصد خود حاضر است با تمام نوامیس الهیّه و شرایع حقّه مخالفت و دشمنی کند، و برای رسیدن به یک ریاست جزئی، حاضر است فوج فوج انبیاء و اولیاء و صلحاء و علماء باللّه را قتل و غارت کند؛ و همین طور آن دو قوۀ دیگر در صورت سرخود بودن و افسار گسیختگی.
و معلوم است هر مرتبه ای از مراتب لذّات نفسانیّه ـ که راجع به این سه قوه است ـ که از برای انسان حاصل شود به اندازۀ خود انسان را دلبستۀ به دنیا و غافل از روحانیّت و حقّ و حقیقت کند.
مثلاً، در هر لذتی که ذائقۀ انسانی از این عالم می برد در صورتی که محدود به حدود الهیّه نباشد، همان لذّت انسان را به دنیا نزدیک کند و علاقۀ قلبیه را زیاد کند، و به همان اندازه علاقه به روحانیّت و حقّ کم شود و محبت الهیّه از قلب زائل شود. و چون پشت سر هر لذّتی، نفس لذّت دیگر، بلکه لذات دیگر را طالب شود و نفس اَمّاره قوای مخصوصۀ این کار را برای تحصیل آن ترغیب کند؛ پس در پشت سر هر حجابی، حُجُبی ظلمانی برای انسان پیدا شود و از هر یک از این مجاری و قوای حسیّه ـ که شعاع نفس از آنها به عالم طبیعت و دنیا جلوه کرده ـ دائماً حجابهائی به روی قلب و روح کشیده شود که انسان را از سیر الی اللّه و طلب حقّ ـ جلّ جلاله ـ باز دارد.
و خسران و حسرت، بلکه تعجّب و حیرت در آن است که همان فطرتی که براق سیر اولیاء است به معراج قُرب حضرت باری ـ جلّ و علا ـ و سرمایۀ
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 84 وصول آنها است به کمال مطلق، همان انسانِ سر خود را به نهایت شقاوت و بُعد از ساحت قدس کبریا رساند، و این بالاترین خسرانها است؛ چنانچه حق تعالی فرماید: «وَ العَصرِ * انَّ الانسَانَ لَفِی خُسرٍ».
چه خسرانی بالاتر از این که انسان سرمایۀ سعادت ابدی را خرج در راه تحصیل شقاوت ابدی کند، و آنچه را که حق تعالی به او داده که او را به اوج کمال رساند، همان او را به حضیض نقص کشاند؟!
ای انسان بیچاره! چه حسرتی خواهی داشت آن روزی که پردۀ طبیعت از چشم برداشته شود و معاینه کنی که آنچه در عالم قدم زدی و کوشش کردی در راه بیچارگی و شقاوت و بدبختی خودت بوده، و راه چاره و طریق جبران نیز مسدود شده، و دستت از همه جا کوتاه! نه راه فرار از سلطنت قاهرۀ الهیّه «یَا مَعشَرَ الجِنِّ وَ الانسِ انِ استَطَعتُم ان تَنفُذُوا مِن اقطَارِ السَّمَواتِ وَ الارضِ فَانفُذُوا» و نه راه جبران نقایص گذشته و عذرخواهی از معاصی الهیّه «آلانَ وَ قَد عَصَیتَ قَبلُ».
ای عزیز! اکنون تا حجابهای غلیظ طبیعت نور فطرت را بکلی زائل نکرده، و کدورتهای معاصی صفای باطنی قلب را بکلی نبرده، و دستت از دار دنیا ـ که مزرعه آخرت است، و انسان در آن می تواند جبران هر نقصی و غفران هر
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 85 ذنبی کند ـ کوتاه نشده، دامن همتی به کمر زن و دری از سعادت به روی خود باز کن.
و بدان که اگر قدمی در راه سعادت زدی و اقدامی نمودی، و با حق ـ تعالی مَجدُه ـ از سر آشتی بیرون آمدی و عذر ماسبق خواستی، درهائی از سعادت به رویت باز شود، و از عالم غیب از تو دستگیریها شود و حجابهای طبیعت، یک یک، پاره شود و نور فطرت بر ظلمتهای مکتسبه غلبه کند، و صفای قلب و جلای باطن بروز کند و درهای رحمت حق تعالی به رویت باز شود، و جاذبۀ الهیّه تو را به عالم روحانیت جذب کند، و کم کم محبت حق در قلبت جلوه کند و محبتهای دیگر را بسوزاند، و اگر خدای ـ تبارک و تعالی ـ در تو اخلاص و صدق دید، تو را به سلوک حقیقی راهنمائی کند و کم کم چشمت را از عالم کور کند و به خود روشن فرماید، و دلت را از غیر خودش وارسته و به خودش پیوسته کند.
بار خدایا! آیا شود که این دل محجوب و این قلب منکوس را به خود آری، و این غافل فرو رفته در ظلمات طبیعت را به عالم نور کشانی، و بُتهای دل را به دست قدرت خود درهم شکنی، و غبار تن را از پیش چشم فرو ریزی؟
بار الها! ما به امانت تو خیانت کردیم، و فطرت اللّه را به تصرف شیطان پلید دادیم، و از فطرت الهیّه محجوب شدیم؛ و ترسم که کم کم، با این سیر طبیعی و سلوک شیطانی، از فطرت الهی یکسره بیرون آئیم، و خانه را یکجا به تصرف شیطان و جنود آن و جهل و جنود آن دهیم.
پروردگارا! تو خود از ما دستگیری کن! ما طاقت مقاومت نداریم، مگر لطف تو دستی گیرد انَّک ذُوالفَضلِ العَظِیمِ.
کتابشرح حدیث جنود عقل و جهلصفحه 86